جانـی سـاعـت ۲ از مـحـل کـارش بـیـرون آمـد و چـون نـیـم سـاعـت وقـت داشـت تـا بـه مـحـل کـار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشــت ناهار ارزان قـیـمـتـی بـخـورد و راهـی شرکت شود.
چـنـد رسـتـوران گـرانـقـیـمـت را رد کرد تا به رسـتـورانی رسـیـــد که روی در آن نــوشــتـه شده بود :”ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار”، جانی معطل نکرد و داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز نشست.
گارسون برایش دو نوع سوپ، سالاد، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه اضافه، بستنی و دو نوع دسر آورد و به اعتراض جانی توجهی نکرد که گفت:” ولی من این غذاها رو سـفاـرش ندادم.”
گارسون که رفت جانی شانه ای بالا انداخت و گفت:” خودشان می فهمند که من نخوردم!”