loading...
مجله اینترنتی جوک و اس ام اس زنگولک , اس ام اس جدید
admin بازدید : 82 نظرات (0)

ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ، ﭼﺮﺍﻍ ﺗﺎ ﺳﺤﺮ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻮﺩ

ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ، ﮐﻠﯿﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ، ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻮﺩ

ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﺧﻮﺍﺑﯽ

ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ، ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻮﺩ

.

.

.

دیروز گذشت و پیش خود گفتم فردا در راه است

فردا آمد و دیدم هنوز دلم چشم به راه است

مدتی گذشت و هنوز هم در حسرت دیروزم

چه فایده دارد وقتی روز به روز از غم عشقت میسوزم ؟

.

.

.

ﺍﺯ ﻃﻌﻨﻪ ﺟﺎﻫﻼﻥ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺗﺮﺳﻴﺪ

ﺑﺮ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻨﺪﻳﺪ

ﻣﻦ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻋﺸﻖ ﭘﺎﮎ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﻤﺎﻧﻢ

ﺗﺎ ﮐﻮﺭ ﺷﻮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺩﻳﺪ

.

.

.

ﻧﺎﻟﻪ ﻛﺮﺩﻡ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺍﻱ ﺁﻓﺘﺎﺏ

ﺑﺮ ﮔﻞ ﺧﺸﻜﻴﺪﻩ ﺍﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﺘﺎﺏ

ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺐ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺍﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﻳﻔﺖ

ﺩﺭ ﻛﻮﻳﺮ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﻲ ﭼﻮﻥ ﺳﺮﺍﺏ

.

.

.

چه شده ای دل دیوانه ؟ هوایش کردی ؟

با دو چشمان پر از اشک صدایش کردی ؟

گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست

تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی ؟

.

.

.

آن را که غمی چون غم من نیست چه داند

کز شوق توام دیده چه شب می‌گذراند

وقتست گر از پای درآیم که همه عمر

باری نکشیدم که به هجران تو ماند

.

.

.

چرا حس میکنم هستی کنارم ؟

چرا این رفتنو باور ندارم ؟

چرا گم میکنم روز و شبامو ؟

چرا حس میکنم داری هوامو ؟

.

.

.

هر چند کسی میان ما حایل نیست

اما نگهت به سوی من مایل نیست

گفتم قُسمت دهم ، ولی میگویند

چشم تو به هیچ مذهبی قایل نیست

.

.

.

آخرچه شد که یار دست از سرم کشید ؟

یکباره برد ز یاد آن وعده و وعید

من که وجود خود کردم به نام او

اما چگونه شد او نام خود ندید ؟

.

.

.

این سطر مختصر را گفتم که او بخواند

هرچند به او نگفتم ، میخواهم او بداند

او اولش نمیخواست ترکم کند ولیکن

فهمید راز من را ، او رفت تا بماند

.

.

.

آشنا بیگانه شد ، ویران شوی ای زندگی

دل ز غم دیوانه شد ، ویران شوی ای زندگی

در سرای آرزو ما هم مکانی داشتیم

آرزو افسانه شد ، ویران شوی ای زندگی

.

.

.

گل اگر چشم خودش باز کند خواهد مرد

ماه در اوج غرورش به زمین خواهد خورد

چون به زیبایی تو ، حسرت عالم خوردند

برق چشمان تو روح از تنشان خواهد برد

.

.

.

به باغم یاسمن بودی چه میشد ؟

عروس این چمن بودی چه میشد ؟

چرا چون باد رفتی از کنارم ؟

همیشه مال من بودی چه میشد ؟

.

.

.

آسمان گفت که امشب ، شب توست

سرخی صورت گل ، از تب توست

آنچه تا عشق مرا بالا برد

بوسه گاهیست که نامش لب توست

.

.

.

سراسر خواب من کابوس کابوس

ندارم در شبم فانوس فانوس

به دل آمد بگویم من تو را دوست

ولی لب وا نشد ، افسوس افسوس

.

.

.

دلتنگ تر از آنم که دلم را بشکانی

من آمده ام یا نشود یا نتوانی

من آمده ام تا که به چشم تو بدوزم

چشم های شکست خورده ی رویای جوانی

.

.

.

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻟﺨﺴﺘﮕﻲ ﻫﺎﯼ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻫﺴﺖ ؟

ﺩﻭﺭﯼ ﻭ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﭼﻪ ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻫﺴﺖ !

ﺩﻭﺭﯼ ﻭ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﻢ ، ﺩﻟﻮﺍﭘﺲ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻮ …

ﺭﺍﺳﺘﯽ ، ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﻧﯿﺴﺖ ؟ ﻫﺴﺖ ؟

.

.

.

آن نازنین کجاست که یادم نمیکند ؟

صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند ؟

یک لحظه آنکه بی من ، هرگز نمی نشست

امشب به یاد کیست که یادم نمیکند ؟

.

.

.

شاید فراموشت شدم ، شاید دلت تنگه برام

شاید بیداری مثل من ، به فکر اون خاطره هام

شاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده ها

بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها

.

.

.

زبانم را نگاه خسته ات بست

زمستان با زمستان ها بپیوست

نگاهت لرزشی انداخت در دشت

دلم چون متن یک آیینه بشکست

.

.

.

باز هم از یاد تو ، شعله به پا خواسته

آتش سرخش ز نور ، قلب من آراسته

زردی روی مرا ، نیک تماشا نما

شمع وجود من از دوری تو کاسته

.

.

.

اینجا به جز درد و دروغ ، همخانه ای با ما نبود

در غربت من مثل من ، هرگز کسی تنها نبود

عشق و شعور و اعتقاد ، کالای بازار کساد

سوداگران در شکل دوست ، بر نارفیقان شرم باد

.

.

.

به دنبال کدام پایان ، خلاف جاده ایستادی ؟

چرا تا عادتت کردم ، به فکر رفتن افتادی ؟

چرا باید به تنهایی ، دوباره بی تو برگردم ؟

کجای جاده بد بودم ، کجای قصه بد کردم ؟

.

.

.

تنهایی و لحظه های پر آشوبم

هی مشت بر این دقیقه ها میکوبم

انگار همیشه رسم دنیا این است

تو حال مرا بپرسی و من … خوبم …

.

.

.

حریقی به جانم زدی با نگاهت

دلم را ربودی تو با روی ماهت

سیاهی برفت از تمام جهان

چو دیدم به یک لحظه چشم سیاهت

.

.

.

این قدر خیال های بیهوده نباف

ماییم و دو خط رباعی و یک دل صاف

در آینه ی دلم به جز عکس تو نیست

شک داری اگر بیا دلم را بشکاف

.

.

.

از چهره افروخته ، گل را مشکن

افروخته رخ مرو تو دیگر به چمن

گل را تو دگر مکن خجل ای مه من

مَشکن به چمن ای مه من قدر سخن

.

.

.

یک روح پر از بهانه دارم برگرد !

یک عالمه عاشقانه دارم برگرد !

با اینکه دلیل رفتنت “من” بودم

یک خواهش کودکانه دارم برگرد !

.

.

.

مثل یک روحی ؛ رها از بند زندان و تنی

دور هم باشی اگر از من ٬ همیشه با منی

تو همیشه بی خبر مهمان بغضم میشوی

بی هوا از چشم های خسته ام سر می زنی

.

.

.

من آن ابرم که بارانش تو هستی

همان یوسف که کنعانش تو هستی

مسافر میشوم تا آخر عمر

در آن راهی که پایانش تو هستی

.

.

.

در دل آتش نشستن کار آسانی نبود

راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود

با غروری هم قد و بالای بام و آسمان

بارها در خود شکستن کار آسانی نبود

.

.

.

ما عاشق فهم و ادب و معرفتیم

ما خاک قدوم هر چه زیبا صفتیم

از زشتى کردار دگر خسته شدیم

محتاج دو پیمانه مى معرفتیم

.

.

.

بی روی تو مرگ در کمینم بادا

غم مونس خاطر حزینم بادا

گر چشم به روی دگری بگشایم

تیر مژه تو دلنشینم بادا

.

.

.

با هر که نشستیم دل از او نشکستیم

برجام می و میکده مردانه نشستیم

هر چند که این جام پر از جور و جفا بود

خوردیم ولی حرمت ساقی نشکستیم !

.

.

.

ﻃﺎﻟﺐ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻫﺴﺘﻢ ، ﻣﻘﺼﺪﻡ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮﺳﺖ

ﯾﺎﺱ ﭘﺮ ﭘﺮ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﻡ ، ﻣﺮﻫﻤﺶ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﺳﺖ

ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺑﺎ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ

ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﺧﻮﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻟﺐ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺗﻮ

.

.

.

شب سردی است و من افسرده

راه دوری است و پایی خسته

تیرگی هست و چراغی مرده

میکنم تنها از جاده عبور

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 240
  • کل نظرات : 28
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 193
  • باردید دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 311
  • بازدید ماه : 565
  • بازدید سال : 2,897
  • بازدید کلی : 93,709