loading...
مجله اینترنتی جوک و اس ام اس زنگولک , اس ام اس جدید
admin بازدید : 72 نظرات (0)

خوشي ها دردها تقسيم بر دو


چه با هم يا جدا تقسيم بر دو


خدايي زندگي با عشق يعني


شبيه ما دوتا تقسيم بر دو


.


.


.


مثل عادت نيستي تا ساده انکارت کنم


تو نفس هاي مني بايد که تکرارت کنم


مقتضاي بودني يعني که بي تو نيستم


زندگي بخشي و بايد عمر ايثارت کنم


.


.


.


کنار من که قدم ميزني هوا خوب است


پر از پريدنم و جاي زخم ها خوب است


قدم بزن ، پُرم از حس “در کنار تويي”


قدم بزن پُرم از حس اينکه “ما” خوب است


.


.


.


قسمت اين است که در فاصله ها پير شويم


و اسير شب تنهايي تقدير شويم


قسمت اين است که يک عمر مسافر باشيم


تا از اين دور زدن هاي زمان سير شويم


.


.


.


آن خدا?? که بزرگش خواند?


به خدا مثل تو تنهاست ، بخند


دستخط? که تو را عاشق کرد


شوخ? کاغذي ماست ، بخند


.


.


.


منم که تا تو نخوابي نمي برد خوابم


تو درد عشق نداني ، بخواب آسوده


ز ريشه کندن اين دل تبر نمي خواهد


به يک اشاره مي افتد درخت فرسوده


.


.


.


گر تواني از محبت حلقه در گوشم کني


حيف باشد که مرا چون شمع خاموشم کني


من که از ياد تمام آشنايان رفته ام


واي بر من گر تو هم روزي فراموشم کني


.


.


.


تا چند نظر به رو? مهتاب کنم ؟


خود را به هوا? د?دنت آب کنم ؟


يک قطعه ? عکس خود برا?م بفرست


تا در دل ب?قرار خود ، قاب کنم


.


.


.


دگر از وحشت مرداب خودم دلگيرم


من اگر بركه صفت ماندم و دريا نشدم


مگذاريد دگر بر سر راهم تله اي


من خودم بي تله در دام خودم زنجيرم


.


.


.


قلبم تهي ز شوق و رنگ


قلبم را جنگ آب و نهنگ


قلبم تباه ز تاريکي و ننگ


قلبم مرده در آغوش سنگ


.


.


.


بگذار سر به سينه ي من تا که بشنوي


آهنگ اشتياق دلي در مرگ را …


شايد که بيش از اين نپسندي به کار عشق


آزار اين اين رميده ي سر در کمد را


.


.


.


تو زيبايي و همچون موج دريا پر هياهويي


منم تشنه کويري که ندارد هيچ آهويي


بيا يک شب کنارم تا سحر بنشين ببين جانا


که خوشتر باشد از صد موج اين بي ها و بي هويي


.


.


.


آن دوست که عهد دوست داري بشکست


ميرفت و مَنَش گرفته دامان در دست


ميگفت دگرباره به خوابم بيني


پنداشت که بعد از آن مرا خوابي هست


.


.


.


پر است خلوتم از ياد عاشقانه او


گرفته باز دل کوچکم بهانه او


نسيم رهگذر اين بار هم نياورده


به دست قاصدکي نامه يا نشانه او


.


.


.


گفتمت عشقت به دل افزون شده


دل ز جادوي رخت افسون شده


جز تو هر يادي ز دل مدفون شده


عالم از زيبائيت مجنون شده


.


.


.


براي دل من ، من از تو آن مي طلبم


وز گمشده ي خويش نشان مي طلبم


سر هر مصرع را بردار و بخوان


هرچه شد من از تو آن مي طلبم !


.


.


.


گفت مجنون گر همه روي زمين


هر زمان بر من کنندي آفرين


من نخواهم آفرين هيچکس


مدح من دشنام ليلي باد و بس


.


.


.


ديشب از تلخي اين فاصله ها زار زدم


قاب خالي سياهي روي ديوار زدم


طاقتم طاق شد و حوصله ام هم سر رفت


لحظه و ثانيه را به حکم خود دار زدم


.


.


.


در ديده ي ما نقش رخ دوست اگر نيست


يادش به دلم لحظه اي از سينه جدا نيست


در سينه ي بي کينه ي ما نقش تو جاريست


هرچند که در ديده ي ما جاي تو خاليست


.


.


.


آفتابي شدي اي عشق صفاي قدمت


ولي از حادثه اي تلخ خبر مي دهمت


خاطرت هست که بر خامي من خنديدي ؟


خامم اما نه چنان باز که باور کنمت


.


.


.


اي دل، دل سودا زده، سامانم کـو؟ / اي کالبد تهي شده جـــــــانم کـو؟


 


امـــروز که از هميشه مشتاق ترم / اي خانه ي سوت و کور مهمانم کو؟


.


.


.


نسبت به تو حس کور ميـلي دارم / دور و بـــــــر خود هـــزار ليـلي دارم




من نــاز نمي خرم شما هم نفروش / چون عاشق کشته مرده خيلي دارم . . .


.


.


.


از بس که درون سـيـنـ ـه تنهـا مـــانده / در مـــانده ا م از دست دل وا مـانده




در داخل سيـ ـنـ ه درد شيريني هست / آيــــا دل من ~يش شمـا جـا مــانده !؟


.


.


.


ماهي تو، که بربام شکوه آمده است / آيينه ز دستت به ستوه آمده است




خورشيد اگر گرم تماشاي تو نيست / دلگير نشو ز ~شت کـوه آمده است


.


.


.


يک ~لک زدن فاصله از تو تا من / بايد بزنيـــم ~لک يا تو يا من




هر چند که گفتند گناه است اين کار / اما تو يکي بزن گناهش با من . . .


.


.


.


مثل گل صد برگ شکوفــا شده اي / چون مـــاه چهار ده شکوفا شده اي




در آينـه ي نگاه من چشم بدوز / تا در يابي چقدر زيبا شده اي . . .


.


.


.


اي روي گشـــاده خُلق تنگ آمده اي / آهــوي رميده چـون ~لنـگ آمـده اي




آن روسري س~يد مي داني چيست؟ / بــــا ~ـرچم آشتي بـه جنگ آمـده اي . . .


.


.


.


خوش خُلقي و خشم همزمان يعني چه؟ / بيـزاري و عشق تـوأمـان يعني چه؟




با رفتن من اگر موافق هستي! / ~س اين بنشين ، نرو ، بمان يعني چه؟


.


.


.


بسيـار تماشايي و آراسته اي / از رونق مـاه آسمان کاسته اي




انگار نه انگار که مارا ديدي / از روي کدام دنده بر خاسته اي؟


.


.


.


سر کش بـودم به حيله رامم کردي / اي افسونگر ،چه ~خته خامم کردي




خوش چرخـاندي کمند گيسويت را / در تـــــاريکي اسـير دامـم کـــردي . . .


.


.


.


در ديده ي تـو رمز نهاني ~يداست / در جام نگاه تو جهاني ~يداست




کَس ره نبرَد درون آن قلعه ي راز / کز بام و برَش تير و کماني ~يداست . . .


.


.


.


کوهي بودم، به ~ــاي تو گَـرد شدم / بـــازيچه ي بـــاد هاي ولگرد شدم




تـــا د ر دل من حلول کردي اي ماه / انگشت نماي مرد و نـــا مرد شدم . . .


.


.


.


بـا آمدنت بهــانه ~ـيدا شده است / خورشيد ميـــان خانه ~يدا شده است




ما نيم نظر چشم به هم دوخته ايم / يک لحظه ي شاعرانه ~يدا شده است . . .


.


.


.


اين قدر خيـــال هـــــاي بيهــوده نبـاف / ماييم و ،دو خط رباعي و، يک دل صاف




در آينه ي دلم به جز عکس تو نيست / شک داري اگـــــر بيــا دلم را بشکاف . . .


.


.


.


بــا اين که لب از کـ?م بستيد شما / ساکت سر جـايتان نشستيد شما




امـــواج نگــــاهتــان دلم را لرزاند / اص? نکند زلـــــزله هستيد شـــما . . .


.


.


.


با انگشت اشـــــــــاره در خواهد زد / دل در ســ ــينـه شديد تر خــــــواهد زد




قلبم بــــا تيک تــاک خود مي گويد / يلدا سر شد س~يده سر خواهد زد . . .


.


.


.


بي رويت آينه کـــدر خــــواهد شد / آهم در شهر منتشر خــواهد شد




چون بمبي ساعتي دلم در سينه / با تــــــاخير تو منفجر خـواهد شد . . .


.


.


.


چون کودک بي اراده راه افتــــادم / با ~ــــاي نگـــــاه در گنـــاه افتادم




از گونه به سمت چانه ات لغزيدم / از چـــــاله در آمدم به چاه افتادم . . .


.


.


.


بـــا اين که تمـــــــام قصه را ميداني / باز آيه ي يأس ~يش من مي خواني




بــــــا آن همه تــــرفند دلم را بردي / تا بشکني و دو بــــاره بر گــــرداني؟


.


.


.


خورشيدي و گــرماي محبت در دست / با آمدن تــــو مــــاه چشمش را بست




بــــــا سرعت نـــــور سمت تو مي آيم / وقتي که چراغ چشمهايت سبز است . . .


.


.


.


در فصلي که هـوا لطيف و عـــالي ست / فصلي که فصل عشق و فارغبالي ست




وقتي بــــاران به شيشه هــا مي کوبد / در آغـــوشم چقدر جــــايت خـالي ست . . .


.


.


.


از روزي کـــه يکي دلــم را بــرده / تب دارم مثل طفل سر مـا خورده




گفتارم شعر، شعر هايم هذيــان / دکتر جا ن بنده زنده ام يــا مرده؟


.


.


.


تـــا خرمن مــو به دوش مي اندازد / بين همه جنب و جوش مي اندازد




گفتيم نصيحتش کنيد اي مـــردم / گفتند به ~شت گــوش مي اندازد . . .


.


.


.


هر چند کسي ميان ما حــايل نيست / اما نگهت به سوي من مـــايل نيست




گفتم قسمت دهم ، ولي مي گـو يند / چشم تو به هيچ مذهبي قايل نيست . . .


.


.


.


از لحظه هاي طي شده حظي نبرده ايم / خودرا به دست شايد و اما س~رده ايم




بشمار لحظه لحظه ي عمر گذشته را / هر چند ســـــال بود همانقدر مرده ايم . . .


.


.


.


امواج نگـــــاهت اعتياد آور بود / زيبـــــايي تو فــــراتر از بـــاور بود




در قاب- نگاه چشم من لبخندت / لبخند ژوکـوند ، بلکه زيبــاتر بود . . .


.


.


.


بـــا زير مخالفي بگـــو بـم بشو م / لبخند بزن مقـــــابلت خم بشـو م




تو يک کلمه بگـــو که حـوّاي مني / من امضا مي دهم که آدم بشو م


.


.


.


خوشي ها دردها تقسيم بر دو


چه با هم يا جدا تقسيم بر دو


خدايي زندگي با عشق يعني


شبيه ما دوتا تقسيم بر دو


.


.


.


مثل عادت نيستي تا ساده انکارت کنم


تو نفس هاي مني بايد که تکرارت کنم


مقتضاي بودني يعني که بي تو نيستم


زندگي بخشي و بايد عمر ايثارت کنم


.


.


.


کنار من که قدم ميزني هوا خوب است


پر از پريدنم و جاي زخم ها خوب است


قدم بزن ، پُرم از حس “در کنار تويي”


قدم بزن پُرم از حس اينکه “ما” خوب است


.


.


.


قسمت اين است که در فاصله ها پير شويم


و اسير شب تنهايي تقدير شويم


قسمت اين است که يک عمر مسافر باشيم


تا از اين دور زدن هاي زمان سير شويم


.


.


.


آن خدا?? که بزرگش خواند?


به خدا مثل تو تنهاست ، بخند


دستخط? که تو را عاشق کرد


شوخ? کاغذي ماست ، بخند


.


.


.


منم که تا تو نخوابي نمي برد خوابم


تو درد عشق نداني ، بخواب آسوده


ز ريشه کندن اين دل تبر نمي خواهد


به يک اشاره مي افتد درخت فرسوده


.


.


.


گر تواني از محبت حلقه در گوشم کني


حيف باشد که مرا چون شمع خاموشم کني


من که از ياد تمام آشنايان رفته ام


واي بر من گر تو هم روزي فراموشم کني


.


.


.


تا چند نظر به رو? مهتاب کنم ؟


خود را به هوا? د?دنت آب کنم ؟


يک قطعه ? عکس خود برا?م بفرست


تا در دل ب?قرار خود ، قاب کنم


.


.


.


دگر از وحشت مرداب خودم دلگيرم


من اگر بركه صفت ماندم و دريا نشدم


مگذاريد دگر بر سر راهم تله اي


من خودم بي تله در دام خودم زنجيرم


.


.


.


قلبم تهي ز شوق و رنگ


قلبم را جنگ آب و نهنگ


قلبم تباه ز تاريکي و ننگ


قلبم مرده در آغوش سنگ


.


.


.


بگذار سر به سينه ي من تا که بشنوي


آهنگ اشتياق دلي در مرگ را …


شايد که بيش از اين نپسندي به کار عشق


آزار اين اين رميده ي سر در کمد را


.


.


.


تو زيبايي و همچون موج دريا پر هياهويي


منم تشنه کويري که ندارد هيچ آهويي


بيا يک شب کنارم تا سحر بنشين ببين جانا


که خوشتر باشد از صد موج اين بي ها و بي هويي


.


.


.


آن دوست که عهد دوست داري بشکست


ميرفت و مَنَش گرفته دامان در دست


ميگفت دگرباره به خوابم بيني


پنداشت که بعد از آن مرا خوابي هست


.


.


.


پر است خلوتم از ياد عاشقانه او


گرفته باز دل کوچکم بهانه او


نسيم رهگذر اين بار هم نياورده


به دست قاصدکي نامه يا نشانه او


.


.


.


گفتمت عشقت به دل افزون شده


دل ز جادوي رخت افسون شده


جز تو هر يادي ز دل مدفون شده


عالم از زيبائيت مجنون شده


.


.


.


براي دل من ، من از تو آن مي طلبم


وز گمشده ي خويش نشان مي طلبم


سر هر مصرع را بردار و بخوان


هرچه شد من از تو آن مي طلبم !


.


.


.


گفت مجنون گر همه روي زمين


هر زمان بر من کنندي آفرين


من نخواهم آفرين هيچکس


مدح من دشنام ليلي باد و بس


.


.


.


ديشب از تلخي اين فاصله ها زار زدم


قاب خالي سياهي روي ديوار زدم


طاقتم طاق شد و حوصله ام هم سر رفت


لحظه و ثانيه را به حکم خود دار زدم


.


.


.


در ديده ي ما نقش رخ دوست اگر نيست


يادش به دلم لحظه اي از سينه جدا نيست


در سينه ي بي کينه ي ما نقش تو جاريست


هرچند که در ديده ي ما جاي تو خاليست


.


.


.


آفتابي شدي اي عشق صفاي قدمت


ولي از حادثه اي تلخ خبر مي دهمت


خاطرت هست که بر خامي من خنديدي ؟


خامم اما نه چنان باز که باور کنمت


 


 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 240
  • کل نظرات : 28
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 143
  • باردید دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 261
  • بازدید ماه : 515
  • بازدید سال : 2,847
  • بازدید کلی : 93,659